در روزگاران گذشته یه کشتی باری بود که ناخدای شجاعی داشت. یه روز دزدای دریایی به کشتی حمله کردند.
ناخداگفت: اون پیراهن قرمزه منو بیارین. پیراهنو پوشید و در کنار ملوانانش مردانه جنگید و دزدا رو فراری داد.
ازش فلسفه پیراهنو پرسیدن گفت: برای اینه که اگه من زخمی شدم وخونریزی کردم شما نفهمید و روحیه تونو از دست ندید...
یه روز دیده بان گفت: ۱۰ تا کشتی دزدان همزمان به ما حمله کردند!
همه وحشت زده شدند و یکی رفت پیراهن قرمز کاپیتانو بیاره!
کاپیتان گفت: پیراهن قرمز لازم نیست اون شلوار قهوه ای منو بیار!!!